جمع واژۀ پیاله دار، تیره ای از دولپه ای بی گلبرک، بیشتر درختان منطقۀ معتدلۀ شمالی ازین تیره است و بیش از چهارصد جنس آن جنگلهای وسیع را تشکیل میدهند. چون میوۀآنها در پیاله ای که از بهم پیوستن برگکهای گل تشکیل یافته قرار گرفته است آنها را پیاله دار مینامند. (گیاه شناسی گل گلاب ص 276)
جَمعِ واژۀ پیاله دار، تیره ای از دولپه ای بی گلبرک، بیشتر درختان منطقۀ معتدلۀ شمالی ازین تیره است و بیش از چهارصد جنس آن جنگلهای وسیع را تشکیل میدهند. چون میوۀآنها در پیاله ای که از بهم پیوستن برگکهای گل تشکیل یافته قرار گرفته است آنها را پیاله دار مینامند. (گیاه شناسی گل گلاب ص 276)
دهی جزء بخش مرکزی شهرستان رشت. واقع در 6 هزارگزی شمال رشت. جلگه، معتدل، مرطوب، دارای 318 تن سکنه. آب آن از رود خانه صیقلان. محصول آنجا برنج و صیفی کاری ابریشم وچای. شغل اهالی آن زراعت. و راه آنجا مالروست. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2) ، موضعی به دوهزار مازندران. (سفرنامۀ رابینو بخش انگلیسی ص 107)
دهی جزء بخش مرکزی شهرستان رشت. واقع در 6 هزارگزی شمال رشت. جلگه، معتدل، مرطوب، دارای 318 تن سکنه. آب آن از رود خانه صیقلان. محصول آنجا برنج و صیفی کاری ابریشم وچای. شغل اهالی آن زراعت. و راه آنجا مالروست. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2) ، موضعی به دوهزار مازندران. (سفرنامۀ رابینو بخش انگلیسی ص 107)
که پیاله دارد. خداوند پیاله. صاحب پیاله، که محافظت پیاله با اوست. رکابدار. (لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی ذیل کلمه رکابدار) ، شرابخوار. ج، پیاله داران. (از آنندراج) : میکرد گریه ساقی بر گرد لاله زاری گویا به یادش آمد دور پیاله داران. آصفی. ، نام نوعی از رستنی ها. رجوع به پیاله داران شود
که پیاله دارد. خداوند پیاله. صاحب پیاله، که محافظت پیاله با اوست. رکابدار. (لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی ذیل کلمه رکابدار) ، شرابخوار. ج، پیاله داران. (از آنندراج) : میکرد گریه ساقی بر گرد لاله زاری گویا به یادش آمد دور پیاله داران. آصفی. ، نام نوعی از رستنی ها. رجوع به پیاله داران شود